برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 300
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
دست اول-نو و تازه
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
خیره-بی شرم-پر رو
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
چای کار-کشت کننده ی چای
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
بغداد خراب-شکم گرسنه
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
بچه افتادن-سقط شدن جنین
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
زُل زدن-خیره نگاه کردن
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
حلال زاده-پاک و نجیب
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
الانه(همین حالا، هم اکنون)
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
چانه لغی-راز داری نکردن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
بی رگ-بی غیرت-بی حس
زار زار-گریه ی شدید
زیر آبی-زیرآبکی
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
اجباری(خدمت سربازی)
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
توپ در کردن-توپ انداختن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
به باد دادن- باد دادن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
درز گرفته-کوتاه کرده
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
تند نویسی-سریع نویسی
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
تو در تو- تو به تو
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
جگرک-نگا. جغور بغور
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
زَوال-مست مست-لول
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
دو کرپا-چمباتمه
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
دلمه شدن-بسته شدن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
خش افتادن-خراش افتادن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
ارزانی-بخشیدن-دادن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
حاجی ارزانی-گران فروش
زار-نا به سامان-خراب-بد
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
پر افاده-متکبر-مغرور
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
تب و تاب-سوز و گداز
آب تاختن(پیشاب کردن)
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
پارو-زن پیر
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
چای کار-کشت کننده ی چای
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
درز گرفته-کوتاه کرده
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
تنبل خان-تن پرور
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
چش-چشم
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
چشم انداز-منظره
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
بیسار-فلان
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
آهوی خاور-آفتاب
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
پیه آوردن-چاق شدن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
ترکه-آدم باریک و بلند
دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
پُر توپ-خشمگین
دستی-به عمد-از روی تعمد
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
خفه خون-خفقان
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
زیر دُم سُست-زن منحرف
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
چوغ-چوب
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
دوا درمان-مداوا-معالجه
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
درگذشت-مرگ
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
دور برد-دارای برد زیاد
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
پشتی-بالش-حمایت
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
از سر نو-دوباره
برادر زاده-فرزند برادر
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
چشم گود شدن-لاغر شدن
بلند بالا-قد بلند
دور دست-جایی دور
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
دنیا آمدن-زاده شدن
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
دست فروشی-شغل دست فروش
بردن از رو- از رو بردن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
چشم زهره-ترس
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
داداشی-برادر در زبان کودکان
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
ارباب حجت-اهل منطق
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
جهیزیه-نگا. جهیز
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
ریغ-مواد درون امعا و احشا
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
خوشگلک-با خوشگلی اندک
چینه کشی-شغل چینه کش
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
دوش فروش-ربا خوار
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
آبِ دندان-حریف ساده
بردن از رو- از رو بردن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
دوش فروش-ربا خوار
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
آهوی خاور(آفتاب)
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
حساب کشیدن-حساب خواستن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
درد گرفتن دل از اسهال
بمیرم-قربان بروم
جیغ و ویغ-داد و فریاد
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
تب و تاب-سوز و گداز
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چارلا-چهار لا-چهار تو
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
حبه ی انگور-دانه ی انگور
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
دوخت و دوز-خیاطی
چِخ کردن-راندن سگ
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
حی و حاضر-آماده
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
دوش فروش-ربا خوار
جیره بندی-سهم بندی
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
رسانه-وسیله ی ارتباطی
رکاب دادن-راهی جایی شدن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
خاکی-فروتن و متواضع
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
تخت پایی-صاف بودن کف پا
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
خارج از حد-بیش از اندازه
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
پیشی-گربه در زبان کودکان
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
پا خوردن-فریب خوردن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
دو رگه-از دو نژاد محتلف
تنگ بودن وقت-دیر شدن
تند نویسی-سریع نویسی
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چغل خور-سخن چین
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
چیله-هیرم-خاشاک
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دور از جناب ب-لانسبت
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
چینه کشی-شغل چینه کش
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
باش !-نگاه کن-ببین
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
آخرین تحویل-قیامت
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
پر و پخش-پراکنده
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
جیغ و ویغ-داد و فریاد
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
آبِ دندان(حریف ساده)
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
آینهی دست-تیغ و خنجر
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آینهی هفتجوش-خورشید
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
ارواح شکمت-ارواح بابات
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
زمخت-درشت-ناهنجار
جگر-عزیز-عزیز دلم
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
دستی-به عمد-از روی تعمد
دود چراغ-کشیدن شیره
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
پامال شدن-از بین رفتن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
زَوال-مست مست-لول
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
چُرت-خواب کوتاه
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
دست نماز-وضو
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
تردستی-مهارت-شعبده بازی
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
جون جونی-نگا. جان جانی
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
تنگ هم-چسبیده به هم
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پر روده-پرچانه-روده دراز
خشخاشی-نان خشخاش زده
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
آهو چشم-معشوق-شاهد
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
چین چین-پر از چین
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن