بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 159
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
حلال وار-به صورت حلال
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
پا برهنه-بدون کفش
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
بفرما زدن-تعارف کردن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
دست زدن-لمس کردن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
دماغ چاقی-احوال پرسی
پاتی کردن-باد دادن خرمن
تپل-چاق-گوشت آلود
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
ارواح شکمت-ارواح بابات
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
دور از جناب ب-لانسبت
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
جبهه-میدان جنگ
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
آواز دادن-خواستن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
روغنی-آلوده به روغن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
پوست کنده-رک و بی پرده
ته نشست-رسوب
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
آواز شدن(شهره شدن)
دندان عاریه-دندان مصنوعی
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
ژوکر-آدم همه فن حریف
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
چاک زدن-نگا. چاک دادن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
چل زن-زن کوتاه قد
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
خنگ خدا-نادان و کودن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
تل انبار-توده-انباشته
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
چس خوری-خست-بخل
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
زیر جلکی-پنهانی
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
خنکای صبح-سحرگاه
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
ازدسترفته-عاشق
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
دست آموز-تربیت شده-آموخته
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
حق شناسی-سپاس گزاری
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
دست کردن-دست فرو بردن
برده خورده-ملاحظه-پروا
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
آفتابی کردن-پدیدار کردن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
خانم-زن بدکاره-هرزه
آینهی دست-تیغ و خنجر
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
بنا-قرار
حق نشناس-نا سپاس
بازرس-مامور بررسی و کنترل
دماغ چاقی-احوال پرسی
زینه-پله
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
زیر تشکی-رشوه
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
از تیپ کسی بودن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
در دار-دارای سرپوش
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
آهو چشم(معشوق، شاهد)
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
انسان بودن-شریف و درست بودن
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
خال به خال-خال خال
آفتابی کردن-پدیدار کردن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
چراغانی کردن-جشن گرفتن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
ازدسترفته-عاشق
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
دست کم-حداقل
پس افتاده-بچه ی کسی
چینی بند-چینی بند زن
حاضر و آماده-آماده
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
چلک بازی-بازی الک دولک
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
دو لبه-دارای لب کلفت
تخت پایی-صاف بودن کف پا
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
اجابت کردن معده-قضای حاجت
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
اله و بله(چنین و چنان)
چار نعل-به سرعت-به تاخت
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
خش و خش-نگا. خش خش
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دوا خور-معتاد به الکل
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
دَم باز-چاپلوس-متملق
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
ریغ-مواد درون امعا و احشا
خانه یکی-صمیمی و یکدل
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
چِخ کردن-راندن سگ
خال به خال-خال خال
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
تخت و تبار-خوب و رو به راه
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
ریش توپی-ریش تپه
ریختگی-ریزش
جان جان-معشوق-محبوب
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
چشم باباقوری-نابینا-کور
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
خبر داغ-خبر بسیار مهم
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
بازرسی-بررسی و کنترل
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
زار زدن-سخت گریه کردن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
بوق سگ-بسیار دیر وقت
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
جن بو داده-نوعی دشنام است
دست آموز-تربیت شده-آموخته
خنگ خدا-نادان و کودن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
آدم ثانی-حضرت نوح
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
تَخم-مهمل تَخم
زیاده روی-افراط-اسراف
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
رودل-سنگینی معده
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
پاره آجر-شکسته ی آجر
دریافتی-حقوق
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
اسیر خاک-مرده-تنپرور
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
آزگار-زمان دراز
تپه گذاشتن-بول کردن
چایمان-سرما خوردگی
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
حمله کردن-یورش بردن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
پت پتی-موتور سیکلت
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
خبر گرفتن-پرسیدن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
دارا-ثروتمند
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
پس افتاده-بچه ی کسی
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
دمدمی مزاج-دمدمی
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
پشته کردن-روی هم انباشتن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
زنانه-ویژه ی زنان
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
بند آمدن-متوقف شدن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دلِی دلِی-حاشا-انکار
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
آن سفر-آن بار-آن دفعه
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
چپو شدن-غارت شدن
دوبلور-دوبله کننده
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
خندق بلا-شکم
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
تک و دو-دوندگی-درماندگی
آکله فرنگی(سیفلیس)
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
ابرو انداختن-ابرو آمدن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
خیس شدن-تر شدن
جَرّ-کشمکش دعوا
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
بر وفق-مطابق-موافق
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
خاک پاک-زادگاه
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
ار زبان کسی(از قول کسی)
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
دو به هم زن-دو به هم انداز
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
استخواندار(محکم، بااراده)
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
بردن از رو- از رو بردن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
خالی خالی-بدون چیز دیگری
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
دو کرپا-چمباتمه
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
دست مزد-اجرت-مزد کار
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
الانه-همین حالا-هم اکنون
چِل-خل و دیوانه
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
خم گرفتن-فنی از کشتی
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
پا شدن-از جا برخاستن
دو جین-دوازده تا
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
تریت- تلیت
این خاکدان(دنیا)
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
چشم شور-آن که چشم زخم زند
چرکوندی-لکه دار کثیف
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
فرسوده و خراب شدن
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
پوست کنده-رک و بی پرده
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
زبون-حقیر-توسری خور
دسته دیزی-قوم و خویش دور
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
بار سرکه- ترش ابرو
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
پینه زدن-وصله کردن