پردازش گران تاکستان

اخبار روز، سبک زندگی، سلامت، ورزش، فرهنگ و اندیشه، اقتصاد، جامعه

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 300

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 300

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

دست اول-نو و تازه

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

دُنگ-سهم-حصه

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

خیره-بی شرم-پر رو

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

چغلی کردن-شکایت کردن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

برادر تنی-برادر حقیقی

چای کار-کشت کننده ی چای

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

ددر رفتن-بیرون رفتن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

بغداد خراب-شکم گرسنه

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

بچه افتادن-سقط شدن جنین

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

آواز شدن(شهره شدن)

تنگ بودن وقت-دیر شدن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

زُل زدن-خیره نگاه کردن

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

تخت پایی-صاف بودن کف پا

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

 

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

 

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

حلال زاده-پاک و نجیب

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

الانه(همین حالا، هم اکنون)
آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

زیر گرفتن-زیر کردن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

چانه لغی-راز داری نکردن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

بی رگ-بی غیرت-بی حس

زار زار-گریه ی شدید

زیر آبی-زیرآبکی

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

اجباری(خدمت سربازی)

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

توپ در کردن-توپ انداختن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

به باد دادن- باد دادن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

درز گرفته-کوتاه کرده

 

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

تند نویسی-سریع نویسی
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

تو در تو- تو به تو
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

جگرک-نگا. جغور بغور

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

زَوال-مست مست-لول

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

 

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

دو کرپا-چمباتمه

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

دلمه شدن-بسته شدن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

خش افتادن-خراش افتادن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

حاجی ارزانی-گران فروش

دو کرپا-چمباتمه

زار-نا به سامان-خراب-بد

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

 

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

پر افاده-متکبر-مغرور

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

تب و تاب-سوز و گداز

آب تاختن(پیشاب کردن)
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

پارو-زن پیر

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

چای کار-کشت کننده ی چای
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

درز گرفته-کوتاه کرده

 

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

 
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

تنبل خان-تن پرور

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
 

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

چش-چشم

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

چشم انداز-منظره

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

 

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

 
بیسار-فلان

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

آهوی خاور-آفتاب

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

 

پیه آوردن-چاق شدن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

تک و دو-دوندگی-درماندگی

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

ترکه-آدم باریک و بلند

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

پُر توپ-خشمگین

دستی-به عمد-از روی تعمد

تعریفی-قابل توجه-عالی

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

خفه خون-خفقان

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

چراغان کردن-جشن گرفتن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

زیر دُم سُست-زن منحرف

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

پیشانی-بخت و اقبال-طالع
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف

چوغ-چوب

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

دوا درمان-مداوا-معالجه
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

دست تنها-بی یار-تنها

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

 

دمدمی مزاج-دمدمی

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

درگذشت-مرگ

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

دور برد-دارای برد زیاد

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

 

پشتی-بالش-حمایت

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

 
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

از سر نو-دوباره

برادر زاده-فرزند برادر

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

چشم گود شدن-لاغر شدن

بلند بالا-قد بلند

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

دور دست-جایی دور

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دنیا آمدن-زاده شدن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

رو انداز-لحاف

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

دست فروشی-شغل دست فروش

بردن از رو- از رو بردن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

چشم زهره-ترس
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

داداشی-برادر در زبان کودکان

چلچل-خال خالی-ابلق

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

پاتوغ-محل گرد آمدن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

دایی قزی-دختر دایی

ارباب حجت-اهل منطق

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

جهیزیه-نگا. جهیز

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

دله-ظرف حلبی

ریغ-مواد درون امعا و احشا

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

 
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

چینه کشی-شغل چینه کش

 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

دوش فروش-ربا خوار

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

 
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

آبِ دندان-حریف ساده

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

برده خورده-ملاحظه-پروا

بردن از رو- از رو بردن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دوش فروش-ربا خوار

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

آهوی خاور(آفتاب)
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

حساب کشیدن-حساب خواستن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

 

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
خوش خوراک-نگا. خوش خور

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چروک-چین و شکن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

درد گرفتن دل از اسهال

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

بمیرم-قربان بروم

جیغ و ویغ-داد و فریاد

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

تب و تاب-سوز و گداز

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چارلا-چهار لا-چهار تو
از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

حبه ی انگور-دانه ی انگور

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

دوخت و دوز-خیاطی

چِخ کردن-راندن سگ

 

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

حی و حاضر-آماده

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

پینه زدن-وصله کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دوش فروش-ربا خوار

جیره بندی-سهم بندی

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

رسانه-وسیله ی ارتباطی
رکاب دادن-راهی جایی شدن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

 

خاکی-فروتن و متواضع

خواربار-ارزاق-خوراک

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 

تخت پایی-صاف بودن کف پا

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خارج از حد-بیش از اندازه

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

چرند اندر چرند-پرت و پلا

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

 

پیشی-گربه در زبان کودکان

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

 

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

 

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

 

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

پا خوردن-فریب خوردن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

دو رگه-از دو نژاد محتلف

تنگ بودن وقت-دیر شدن

جزوه-کتابچه-دفترچه

تند نویسی-سریع نویسی

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

 

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

چغل خور-سخن چین

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

چیله-هیرم-خاشاک

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

دور از جناب ب-لانسبت

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
چینه کشی-شغل چینه کش

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

باش !-نگاه کن-ببین

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

زن بردن-همسر گرفتن مرد

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

 

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

آخرین تحویل-قیامت

 

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

زیر جلکی-پنهانی

پر و پخش-پراکنده

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

آبِ کبود(آسمان)

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

آشغالی(سپور)

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

آبِ دندان(حریف ساده)

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

بچه افتادن-سقط شدن جنین

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

 

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

زار-نا به سامان-خراب-بد

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

ارواح شکمت-ارواح بابات

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

زمخت-درشت-ناهنجار

جگر-عزیز-عزیز دلم

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

دستی-به عمد-از روی تعمد

دود چراغ-کشیدن شیره

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

پامال شدن-از بین رفتن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

خایه دار-با جرات-شجاع

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

زَوال-مست مست-لول

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

چُرت-خواب کوتاه

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

دست نماز-وضو

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

چین چین-پر از چین

تردستی-مهارت-شعبده بازی

 

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

جون جونی-نگا. جان جانی

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

تنگ هم-چسبیده به هم

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

بی معنی- بیخود

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

 

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پر روده-پرچانه-روده دراز

خشخاشی-نان خشخاش زده

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

 

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

آهو چشم-معشوق-شاهد

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

چین چین-پر از چین

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن