کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 148
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
دلپخت-پختن مغر چیزی
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
زار-نا به سامان-خراب-بد
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
ژوری-هیئت داوران
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
اشک خنک-گریهی ساختگی
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
حرف-سخن-گفتار-کلام
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
ته گرفتن-سوختن غذا
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
آفتابزردی(غروب آفتاب)
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
بدلی-تقلبی-جنس بد
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
بد قماش-بد جنس-خبیث
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
جاری-زن برادر شوهر
چپ رو-تند رو
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
ار زبان کسی(از قول کسی)
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
بی تفاوت-بی اعتنا
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
دود چراغ-کشیدن شیره
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
آب شیراز(شراب)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
زپرتو-ضعیف-بی دوام
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
جَر-پیچ و خم راه
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
خواربار-ارزاق-خوراک
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
پشه زدن-نیش زدن پشه
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
ادرار بزرگ-مدفوع
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
زَوال-مست مست-لول
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
چو-شایعه
بز دل-ترسو
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
الحق(بهراستی، حقیقتن)
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
تخت و تبار-خوب و رو به راه
دوبلور-دوبله کننده
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
دست کردن-دست فرو بردن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
بساز-آدم سازگار-صبور
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
آفتابزردی(غروب آفتاب)
پُر توپ-خشمگین
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
دل رحم-مهربان
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
چراغان کردن-جشن گرفتن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
چار میخ-اذیت و آزار سخت
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
تل انبار-توده-انباشته
(به زبان کودکان) زخم شدن
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
داشتن-مشغول بودن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
دست نماز-وضو
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
دک و دهن-دک و پوز
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
خاطر جمع-مطمئن
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
رکاب دادن-راهی جایی شدن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
این خاکدان-دنیا
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
حق التدریس-مزد آموزگار
چاخان پاخان-دروغ
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
دست فروشی-شغل دست فروش
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
ادرار کوچک-شاش
دست علی به همراه-علی یارت باد
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
احوال گرفتن-جویای حال شدن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
دست مزد-اجرت-مزد کار
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
دق مرگ-دق کش
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
انگشت کردن(انگشت رساندن)
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
بُراق-خشمگین-عصبانی
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
چیز خور-مسموم شده
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
جزوه-کتابچه-دفترچه
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
تخته زدن-پنبه زدن
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
ته دار-پایه دار
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
چول-بیابان
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
پیش کردن در-بستن در
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
ازدسترفته(عاشق)
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
دست پاک-درستکار
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
خرجی-پول لازم برای گذران روز
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
بامبول-حقه-کلک
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
رجاله-اراذل و اوباش
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
دست دادن-پیش آمدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
جایی-مستراح-توالت
باش !-نگاه کن-ببین
چراغان کردن-جشن گرفتن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
باد گلو زدن-آروغ زدن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چرک کردن-عفونت کردن زخم
پول مول-پول
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
چنار امام زاده صالح-متلک بد
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
خرکار-پرکار
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
پشت رو-وارونه
پول چای دادن-انعام دادن
این سفر(این بار)
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
پُخت-هر نوبت از پختن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
دنیا آمدن-زاده شدن
تاریخچه-تاریخ مختصر
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
آفتاب به آفتاب-هر روز
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
دوبلور-دوبله کننده
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
تیار-درست و آماده
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
ادرار بزرگ(مدفوع)
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
دار کشیدن-دار زدن
جگرک-نگا. جغور بغور
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
بابا غوری-نابینا-کور
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
خبر چین-سخن چین-جاسوس
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
روغنی-آلوده به روغن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
روده درازی-پرحرفی-وراجی
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
دست باف-بافته با دست
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
خداحافظی کردن-به درود گفتن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
بید خورده-کهنه و فرسوده
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
زار زار-گریه ی شدید
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
خودآموز-بدون آموزگار
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
تعلیمی-عصای کوچک
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
به پول رساندن-فروختن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
چراغ باران-چراغانی
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
برادر تنی-برادر حقیقی
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
به درک- به جهنم
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
تنگ بودن وقت-دیر شدن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
آتشِ بسته(طلا)
تیار کردن-آماده کردن
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
آب تاختن-پیشاب کردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
حق-باج سبیل-رشوه
آشغالی-سپور
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
دک و دهن-دک و پوز
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
دست دوم-کار کرده-مستعمل
چیز خور شدن-مسموم شدن
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
حُقه-زرنگ و ناقلا
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
خرس-چاق و درشت-تنومند
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
جگری-به رنگ جگر
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
تب و تاب-سوز و گداز
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
چک و چیل-لب و لوچه
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
آیینهی اسکندری-آفتاب
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
دوا درمان-مداوا-معالجه
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
رودرواسی-رودربایستی
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
پرند-حرف بی هوده
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
دو کرپا-چمباتمه
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
انسان بودن(شریف و درست بودن)
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
دایی قزی-دختر دایی
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
خرده خرجی-خرج های اندک
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
حی و حاضر-آماده
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
پیشی-گربه در زبان کودکان
حَرَج-مسئولیت-تکلیف
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
چراغان شدن-جشن گرفتن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
بازداشتگاه-زندان موقت
تعلیمی-عصای کوچک
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
جای سفت-وضعیت سخت
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
چوروکیده-پر چین و چوروک